استعمار

 استعمار

David Ball

Colonization یک اسم مؤنث است. ریشه این واژه از "cologne" از کلمه لاتین colonia به معنای "سرزمین با مردم ساکن، مزرعه"، از colonus که "فرد ساکن در سرزمین جدید" است، گرفته شده است. فعل colere به معنای ساکن کردن، پرورش دادن، نگه داشتن، احترام گذاشتن است.

معنای استعمار بیانگر عمل و اثر استعمار است. عبارت است از ایجاد مستعمره، تثبیت محل سکونت کسانی که آن را در یک قطعه زمین کشت می کردند.

به طور کلی، اصطلاح "استعمار" در چندین زمینه ظاهر می شود، به منظور نشان دادن یک اشغال یا سکونت. فضاها (استعمار شده) توسط گروه ها (استعمارگرها)، اعم از انسان و سایر گونه ها.

با نزدیک شدن به بافت انسان، استعمار به عنوان فرآیند استقرار در یک منطقه خالی از سکنه، یعنی وجود اشغال مناطق جدید در سراسر جهان، که در آن مسکن یا بهره برداری از منابع است.

به این ترتیب، مفهوم استعمار به عنوان توجیهی برای حمایت از اشغال یک قلمرو "به ظاهر" بکر استفاده می شود، که دلالت بر آن دارد. نادیده گرفتن هرگونه اشغال قبلی توسط گروه های دیگر (بومی یا بومی).

دوره استعمار در عصر مدرن در پایان قرن چهاردهم به دلیل رشد اقتصادی کشورهای آسیایی و اروپایی آغاز شد. از این رو، استعمارها به خاطر استفاده بیش از حد از خشونت وشمال در سال 1606 آغاز شد، زمانی که ولیعهد انگلیس قلمروهای 13 مستعمره را به دو شرکت اعطا کرد: شرکت لندن و شرکت پلیموث، که به ترتیب بر نواحی شمالی و مستعمرات جنوبی تسلط داشتند.

هر دو شرکت دارای خودمختاری بودند. در اکتشاف قلمرو، اما آنها باید تابع دولت انگلیسی باشند.

هر یک از مستعمرات تحت ایده خودگردانی زندگی می کردند (از انگلیسی self-government )، برخورداری از خودمختاری سیاسی.

  • اقتصاد :

در اقتصاد، فعالیت های توسعه یافته در مقایسه بین شمال و جنوب بسیار متفاوت بود. قلمروها.

سرزمین های شمالی از آب و هوای معتدل تری بهره مند بودند، به همین دلیل است که با توسعه تجارت و تولید، استفاده از نیروی کار برای تولید برای بازار داخلی بیشتر شد.

علاوه بر این، مستعمرات شمالی تجارت شدیدی را با مستعمرات اسپانیایی واقع در دریای کارائیب و آفریقا انجام می دادند و در این دوره، مبادله افراد برده با تنباکو و رام رایج بود.

همچنین ببینید: نابرابری اجتماعی

سرزمین های جنوبی. دارای آب و هوای نیمه گرمسیری بود که با کشت تک محصولی به عنوان فعالیت اصلی اقتصادی برجسته بود. در این مستعمرات، روابط کاری تقریباً کاملاً برده ای بود.

استعمار فرانسه

در قاره آمریکا، استعمار فرانسه نیز با موفقیت از قرن هفدهم شروع شد، کم و بیش دو قرنپس از آغاز استعماری که توسط کشورهای ایبری انجام شد.

همچنین ببینید: تعبیر خواب مسواک چیست؟

فرانسه قبلاً تلاش هایی (همه ناامید) برای حمله به سرزمین های استعمار ایبری انجام داده بود.

آنها به عنوان فرانسوی اصلی برجسته بودند. مستعمرات در آمریکا: فرانسه جدید و کبک (واقع در کانادا امروزی)، جزایر خاصی در دریای کارائیب، مانند هائیتی و گویان فرانسه در آمریکای جنوبی.

ویژگی های استعمار فرانسه

  • سیاست :

فرانسه توانست کنترل زیادی بر مستعمرات آمریکا اعمال کند، اما این کشور در طول قرن‌ها استعمار سرزمین‌های خود را از دست داد.

اولین تلفات آن فتح مستعمره فرانسه جدید واقع در آمریکای شمالی بود - در سال 1763 تحت کنترل انگلیسی ها و مردم بومی منطقه قرار گرفت.

بعداً، سرزمین‌های دیگری را در آمریکای شمالی و حتی آسیا از دست داد.

در هائیتی، دولت فرانسه از یک انقلاب شدید جمعیتی که به بردگی گرفته شده بودند، رنج برد، که استقلال آن را در سال 1804 ایجاد کرد و در تاریخ به عنوان تنها شورش بردگان موفق بود.

  • اقتصاد :

در استعمار سرزمین های قاره آمریکا، هدف اصلی بهره برداری برای صادرات بود. محصولات گرمسیری مانند موز، تنباکو، قهوه، رم و شکر.

به استثنای گویان فرانسه – که اصلی ترین آنماهیگیری و استخراج طلا - تمام مستعمرات دیگر برای چنین صادراتی مورد بهره برداری قرار می گرفتند.

در سرزمین هایی که در آمریکای شمالی فتح شده بودند - که امروزه به عنوان بخشی از کانادا واقع شده اند - محصول اصلی که توسط مردم فرانسوی مورد بهره برداری قرار می گرفت، پوست بود. حیوانات، به‌ویژه بیس‌ها و روباه‌ها.

مستعمرات در آمریکای شمالی از نیروی کار رایگان استفاده می‌کردند، در حالی که جزایر کارائیب از نیروی کار برده استفاده می‌کردند.

همچنین ببینید:

  • معنای قوم گرایی
  • معنای تاریخ
  • معنای جامعه
تسلط بر مردمان بومی آن سرزمین ها.

استعمار اروپایی که بخش بزرگی از کره زمین را در بر گرفت، به عنوان ویژگی (و انگیزه) جستجوی کالاها برای تجاری سازی و یافتن فلزات گرانبها بود.

مرکانتیلیسم مدل اقتصادی غالب در آن دوره بود که مبادلات تجاری و انباشت طلا و نقره صورت می گرفت.

در اروپا، می توان آن را به عنوان کشورهای اصلی استعمارگر برجسته کرد: پرتغال، اسپانیا، فرانسه، انگلستان و هلند که از قرن پانزدهم آغاز شد و تا قرن نوزدهم ادامه یافت.

اکتشاف سرزمین ها، مانند استعمار قاره آمریکا، تنها راهی برای گسترش فرهنگ و افزایش فرهنگ نبود. قدرت ملت ها این روند همچنین باعث مرگ و نسل کشی چندین تمدن شد که مدت ها قبل چنین سرزمین هایی را اشغال کرده بودند.

استقرار این سرزمین ها نه تنها برای اشغال و حفاظت، بلکه به عنوان راهی برای جایگزینی و جابجایی افراد بی شماری از آنها بود. کشور مبدأ (مانند آفریقایی‌هایی که از آفریقا برای برده شدن در قاره آمریکا آورده شده بودند).

اگرچه مملو از نکات منفی است، استعمار و جابجایی نهایی آن از مردم - از فرهنگ‌ها و قومیت‌های مختلف - طرفدار نسل‌کشی و نسل‌کشی است. ظهور فرهنگ های جدید.

استعمار برزیل

استعمار سرزمین برزیل توسطپرتغالی ها از سال 1530 تا 1822.

اگرچه پرتغالی ها در سال 1500 وارد خاک برزیل شدند، خود استعمار تنها 30 سال بعد شروع شد.

در این 30 سال، اکسپدیشن هایی که فرستاده شدند توسط پرتغالی ها به برزیل فقط برای شناسایی قلمرو در نظر گرفته شده بود، آنها چند ماه در آنجا ماندند و سپس به پرتغال بازگشتند.

به همین دلیل، در این دوره، پست های تجاری خاصی برای انجام اکتشاف از این منطقه ساخته شد. pau-brasil، درختی که اصالتاً از برزیل است.

اولین سفر استعماری که توسط پرتغالی ها به قلمرو برزیل فرستاده شد در سال 1531 انجام شد، زیرا نگرانی های خاصی این کشور اروپایی را آزار می داد، مانند:

    <10 کاهش سود حاصل از تجارت در شرق: با تصرف قسطنطنیه، مردم ترکیه بر تجارت در شرق تسلط یافتند و شروع به اخذ مالیات های بسیار گران کردند که باعث شد تجارت برای پرتغال سود کمتری داشته باشد.

در نتیجه، کشور مجبور شد به دنبال فرصت های تجاری جدید باشد.

  • تهدید مهاجمان: خطر حمله انگلستان وجود داشت. و فرانسه در قلمروهای دنیای جدید پس از اینکه هر دو کشور معاهده توردسیلاس را که قاره آمریکا را بین پرتغال و اسپانیا تقسیم می کرد رد کردند.
  • گسترش کلیسای کاتولیک: کلیسای کاتولیک شکست خورد قدرت به لطف ظهور رشته های پروتستانیمسیحیت در اروپا و در نهایت در برزیل فرصتی عالی برای گسترش عقاید خود یافتند.

این به سرعت اتفاق افتاد، به ویژه با تعلیم هندی ها از طریق یسوعی ها.

در بدو ورود. پرتغالی ها هنگامی که به برزیل رسیدند با مردم بومی مواجه شدند، اما بخش بزرگی از این مردم بومی در نهایت در درگیری با استعمارگران یا حتی به دلیل بیماری هایی که اروپایی ها آورده بودند کشته شدند.

استعمار پرتغال توسط این افراد مشخص شد. استفاده از خشونت و کار برده، در نهایت، بسیاری از مردم بومی که جان سالم به در بردند، به عنوان کار برده استفاده می‌شدند، که چند سال بعد با سیاه‌پوستانی که از آفریقا آورده بودند، گسترش یافت.

در واقع، ورود پرتغالی ها به منطقه به عنوان "کشف برزیل" نامیده شد، اما این عبارت مردمی را که قبلاً قرن ها در این قلمرو ساکن بودند، تحقیر و نادیده می گیرد.

سکونتگاه هایی که برای اولین بار توسط پرتغالی ها تأسیس شد به نام Vilas de São Vicente و Piratininga، در ساحل paulista. در این گونه روستاها اولین تجربیات کاشت و پرورش نیشکر انجام شد.

در کارخانه های قند از مردم بومی و سیاه پوستان به عنوان نیروی کار برده استفاده می شد. چرخه قند، همانطور که نام داشت، دوره ای بود که در آن نیشکر از سال 1530 تا اواسط قرن هجدهم کاوش شد.

سازمانسیاست دوران استعمار

اولین تلاش برای سازماندهی قلمرو برزیل از طریق کاپیتانی های موروثی صورت گرفت، اما موفقیت مطلوب حاصل نشد. از این رو، آنچه دولت عمومی نامیده می‌شد ایجاد شد.

کاپیتانی‌های موروثی در سال 1934 به اجرا در آمدند که به عنوان نوارهای وسیعی از زمین که توسط پادشاه وقت پرتغال Dom João III به اشراف پرتغالی داده شد، مشخص شد. دوناتاریو کسی بود که کاپیتانی دریافت کرد و قدرت مرگ و زندگی بر آن داشت. با این حال، باید هزینه های استعمار خود را به طور کامل متقبل شود.

15 کاپیتان وجود داشت که به 12 اعطاکننده اختصاص داده شد - این بدان معنی است که برخی از آنها بیشتر از بقیه زمین دریافت کردند. اعطا کنندگان حقوق و مزایایی نسبت به اکتشاف آن قلمرو داشتند، اما تعهداتی نیز در قبال کلان شهر داشتند.

این سیستم به دلیل کمبود منابع کاپیتانی و همچنین حملات مردم بومی به این سرزمین ها شکست خورد.

در سال 1548، دولت عمومی به عنوان یک سازمان سیاسی و اداری جایگزین دیگر ایجاد شد.

این سازمان متمرکز توسط فرمانداری که توسط پادشاه منصوب می شد، فرماندهی می شد. فرماندار وظایف خاصی از جمله حفاظت از اراضی و توسعه اقتصادی مستعمره را بر عهده داشت.

در این دوره مناصب سیاسی جدیدی با مسئولیت ایجاد شد.مختلف:

  • بازرس اصلی: اقدام در عدالت و قوانین،
  • بازرس اصلی: تمرکز بر جمع آوری و مالی،
  • Capitão-mor: وظیفه دفاع از قلمرو در برابر حملات سرخپوستان یا مهاجمان.

اولین فرماندار دولت عمومی تومه دو سوزا بود که مسئول ساخت شهر سالوادور و تبدیل آن به پایتخت برزیل.

بعدها، فرمانداران بعدی برزیل دوارت دا کوستا و مم د سا بودند.

بعد از مرگ مم د سا، برزیل در نهایت بین دولت شمال، که پایتخت آن سالوادور بود، و دولت جنوب، با پایتخت ریودوژانیرو تقسیم شد.

دولت عمومی تا سال 1808 ادامه داشت، زیرا از آن زمان به بعد، خانواده سلطنتی پرتغال وارد برزیل شدند.

با این ورود، نقطه جدیدی در تاریخ برزیل آغاز شد - این انتقال کل دربار پرتغال باعث اعلام استقلال شد. در سال 1822، همچنین به دوره استعمار پایان داد.

استعمار اسپانیا

استعمار اسپانیا با ورود کریستف کلمب آغاز شد، در 12 اکتبر 1492، در جزیره ای واقع در منطقه باهاما.

در این مورد، مشخص است که جزایر کارائیب اولین اشغالگری اسپانیایی ها بوده و بخش زیادی از بومیان آن منطقه هم به دلیل بیماری هایی که اروپایی ها آورده بودند و هم به دلیل بیماری هایی که اروپایی ها آورده بودند نابود شدند.خشونت.

استعمار اسپانیا بعداً به نواحی قاره ای قاره آمریکا گسترش یافت و تسلط بر فضای وسیعی را تضمین کرد که اکنون از کالیفرنیا تا پاتاگونیا (بخش غربی معاهده توردسیلاس) گسترش یافته است.

هدف اسپانیایی ها نیز مانند استعمارگران پرتغالی به دست آوردن فلزات گرانبها و همچنین بهره برداری از محصولات استوایی به منظور تجاری سازی آنها بود و برای این منظور از نیروی کار برده استفاده می کردند.

بدیهی است که بیشتر نیروی کار برده در مستعمرات اسپانیا بومی بودند، مردمی که تحت انقیاد تعلیم و تربیت بودند.

سیاهان آفریقایی چندان مورد استفاده اسپانیایی ها نبودند، مگر در جزایر کارائیب و در مناطقی از پرو، ونزوئلا و کلمبیا.

جامعه اسپانیا دارای یک تقسیم بندی سلسله مراتبی بود:

  • Chapetones: اسپانیایی ها بودند که پست های بالایی در دولت داشتند؛<11
  • Criollos: فرزندان اسپانیایی‌هایی که در آمریکا به دنیا آمدند و عموماً در کشاورزی و بازرگانی در مقیاس بزرگ کار می‌کردند؛
  • مستیزوها، سرخپوستان و بردگان: آنها اساس جامعه بودند، یعنی آنها کسانی بودند که علاوه بر کارهای اجباری که در معرض آن قرار می گرفتند، وظایفی را انجام می دادند که به حاشیه رانده می شدند.

ویژگی های استعمار اسپانیا

  • سیاست :

از نظر سیاسی، سرزمینی کهتحت سلطه اسپانیایی ها به سه نایب السلطنه تقسیم شد که همگی تابع تاج اسپانیا بودند:

  • نایب السلطنه اسپانیای جدید ،
  • سلطنت نایب السلطنه هند ،
  • نایب السلطنه پرو .

نائب سلطنتی دیگر از قرن هجدهم ایجاد شد: نایب السلطنه گرانادای جدید، نایب السلطنه پرو و ​​نایب السلطنه ریو د لا پلاتا.

علاوه بر این، چهار کاپیتان ژنرال نیز ایجاد شد - کوبا، گواتمالا، شیلی و ونزوئلا.

در اداره قلمرو وسیع اسپانیا، نهادهایی ایجاد شد تا نایب السلطنه ها منصوب شدند، بنابراین شخصی بود که قوانینی را ایجاد می کرد، بر فعالیت ها نظارت می کرد و مالیات می گرفت. همچنین دادگاه‌های دادگستری تأسیس شد.

هیأت‌ها وظیفه تعلیم و تربیت مردم بومی را بر عهده داشتند.

  • اقتصاد :

در اقتصاد مستعمرات اسپانیا، فعالیت اصلی معدن بود. و البته: سرخپوستان کارهای اجباری انجام می دادند که به دو صورت از هم جدا می شدند:

  • Encomienda: هندی ها در ازای کار، غذا و محافظت، بشارت دریافت کردند؛
  • میتا: رژیم کاری موقت که معمولاً در معادن انجام می‌شد و شرایط وحشتناکی داشت.

با قرعه‌کشی هندی‌ها برای انجام این خدمت انتخاب شدند. تعداد کمی از آنها فقط توانستند به خانه برگردند، زیرا بیشتر آنها در مدت کوتاهی جان باختند.دوره اکتشاف، بالاخره بسیار ناسالم بود.

استعمار انگلیسی

انگلیسی ها مسئول استعمار 13 مستعمره در آمریکای شمالی بودند - فضایی که تبدیل به ایالات متحده آمریکا.

بر خلاف استعمارهای پرتغالی و اسپانیایی، استعمار انگلیسی عمدتاً از طریق ابتکار خصوصی و نه از طریق دولت انجام شد.

انگلیس "عناصر ناخواسته" جمعیت را به شمال فرستاد. آمریکا، مانند مورد بیکاران، جنایتکاران، یتیمان و حتی دهقانان بدهکار.

کنترل چندانی بر این قبیل مستعمرات وجود نداشت، زیرا کلان شهر با مشکلات داخلی مواجه بود که مشخصه آن اختلافات سیاسی و

0>در زندگی در جامعه در یک مستعمره انگلیسی، یک ویژگی قابل توجه وجود داشت: جدایی بین سفیدپوستان، سرخپوستان و سیاه پوستان. در سایر مستعمرات در قاره آمریکا نیز مواردی از جداسازی و نژادپرستی وجود داشت، اما در موقعیت انگلیسی ها، روابط بین این مردمان در واقع بسیار دورتر بود.

به ندرت می‌توان اتحادی بین آنها یافت. مردم بومی و انگلیسی ها، حتی بیشتر در میان سفیدپوستان و سیاه پوستان در آن زمان - تقریباً وجود نداشتند> ویژگی های استعمار انگلیسی

  • سیاست :

فرایند استعمار در آمریکای شمالی

David Ball

دیوید بال یک نویسنده و متفکر ماهر است که اشتیاق زیادی به کاوش در قلمروهای فلسفه، جامعه شناسی و روانشناسی دارد. دیوید با کنجکاوی عمیق در مورد پیچیدگی های تجربه انسانی، زندگی خود را وقف کشف پیچیدگی های ذهن و ارتباط آن با زبان و جامعه کرده است.دیوید دارای مدرک Ph.D. در فلسفه از یک دانشگاه معتبر که در آن بر اگزیستانسیالیسم و ​​فلسفه زبان تمرکز کرد. سفر آکادمیک او او را با درک عمیقی از ماهیت انسان مجهز کرده است و به او اجازه می دهد تا ایده های پیچیده را به شیوه ای واضح و قابل ارتباط ارائه کند.دیوید در طول زندگی حرفه‌ای خود مقالات و مقالات تأمل برانگیزی نوشته است که به عمق فلسفه، جامعه‌شناسی و روان‌شناسی می‌پردازند. آثار او موضوعات متنوعی مانند آگاهی، هویت، ساختارهای اجتماعی، ارزش‌های فرهنگی و مکانیسم‌هایی که رفتار انسان را هدایت می‌کنند را به دقت بررسی می‌کند.فراتر از فعالیت‌های علمی‌اش، دیوید به دلیل توانایی‌اش در ایجاد پیوندهای پیچیده بین این رشته‌ها مورد احترام است و دیدگاهی جامع در مورد پویایی شرایط انسانی به خوانندگان ارائه می‌دهد. نوشته‌های او به طرز درخشانی مفاهیم فلسفی را با مشاهدات جامعه‌شناختی و نظریه‌های روان‌شناختی ادغام می‌کند و خوانندگان را دعوت می‌کند تا نیروهای زیربنایی را که افکار، اعمال و تعاملات ما را شکل می‌دهند، کشف کنند.به عنوان نویسنده وبلاگ چکیده - فلسفه،جامعه شناسی و روانشناسی، دیوید متعهد به تقویت گفتمان فکری و ترویج درک عمیق تر از تعامل پیچیده بین این زمینه های به هم پیوسته است. پست‌های او به خوانندگان فرصتی می‌دهد تا با ایده‌های تفکر برانگیز درگیر شوند، مفروضات را به چالش بکشند و افق‌های فکری خود را گسترش دهند.دیوید بال با سبک نوشتاری شیوا و بینش عمیق خود، بدون شک یک راهنمای آگاه در قلمروهای فلسفه، جامعه شناسی و روانشناسی است. وبلاگ او با هدف الهام بخشیدن به خوانندگان برای شروع سفرهای درون نگری و بررسی انتقادی خود، در نهایت منجر به درک بهتر خود و دنیای اطرافمان می شود.